معراجمعراج، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

معراج

هفته 6

سلام مامانی مامانی خوشبختانه این مدت حالم بد نشده ولی امروز صبح حالم بد بود وترسیدم مامانی خواهش میکنم نی نی خوبی باش اخه بابایی میخواد بره و من کنار مامانی اینا میمونم نمی خواهم بابایی که نیست یه موقع باعث زحمت وناراحتی باشم درسته مامانمه ولی من دوست ندارم اذیت بشه فدات بشم که انقدر مهربونی عزیزم احساس میکنم خیلی باید نی نی ارومی باشی اخه تو این ٦هفته خیلی باوقارو متین اومدی تو دلم نشستی دوست دارم گلم مامانی انقدر ذوق داره و دوست داره بره خرید برا نوه ی اولیش ولی من میگم صبر کن ببینیم نی نی مون دخمله یا پسمله بعد بریم ولی کاریش نمیشه کرد مامانی زرنگ تره رفته چندتا لباس قرمز وسفید خوشگل خریده که هم به دختر بیاد هم به پسر ...
27 مرداد 1390

اولین دکتر

سلام مامانی خوبی فدات بشم من دیروز همراه بابایی و دایی مجید ومامانی رفتم دکتر پرونده تشکیل دادیم اخه این دکتر وشنیدیم خیلی خوبه منشی بهم گفت سونو دارید امروز منم خوشحال شدم ولی وقتی رفتم تو اتاق اقای دکتر چک کرد فشار و وزنم رو وگفت هنوز زوده برا سونو تازه یک ماه تمام شده وچیزی نصیب شما نمیشه نی نی شما هنوز خیلی کوچولو هست و برا دفعه بعد سونو دارید که دفعه بعدم ٢٦.٦هست خوب منتظر میمونم فدات شم مامانی میدونی من ١روز خوشحالم١روزناراحت خوشحال برا اینکه خدا مارو منتظر نذاشت و بهمون بچه داد وناراحت از اینکه بابایی دوباره باید بره تهران دعا کن تا وقتی میای هممون کنار هم باشیم اخه بابایی میگه تو هم بیای تهران تنهایی و مامانی نیست منم که سر...
26 مرداد 1390

بدون عنوان

سلام بچه ها میخواستم ازتون درخواست کنم بهترین کتاب راهنمای دوران بارداری را به من معرفی میکنید؟؟؟   باتشکر   ...
24 مرداد 1390

بدون عنوان

سلام مامانی چیکار میکنی چه خبرا دیشب رفتیم خونه مادربزرگ من مهمونی یعنی افطاری خیلی خوش گذشت ولی اخراش من دیگه خسته شدم فکر کنم تو خسته شده بودی ولی در کل شب خوبی بود فردا هم نوبت دکتر دارم نمیدونم چی میشه ولی کاش هرچه زودتر میرفتم ببینم چی میگه.... مامانی خوشبختانه هنوز ویار ندارم ولی یه خرده کم خواب شدم خیلیم گرمم میشه انگار اتیش گرفتم ولی من همه اینارو به خاطر دیدنه گلم تحمل میکنم فدات شم عزیزم بابایی هم سلام میرسونه و اینجور که معلومه خودشو برات میکشه از بس دوست داره   ...
24 مرداد 1390

تبریک

مامان جونم سلام این هفته هفته تبریک گویی بوده مادری اخه این چند شب میرفتیم پارک با فامیلای بابایی بعضیا با خوشحالی زیاد بعضیا اصلا به روشون نمیارن و بعضیام با یه کم خوشحالی تبریک میگن اشکال نداره ما که خودمون خوشحالیم باباییم از شادی تو داره دیونه میشه فکر کرده ١هفته ای میای فکر نمیکنه که باید تا عید صبر کنه خدایا به عظمتت قسم بچه مون سالم باشه و صالح من قول میدم وظیفه ام رو به خوبی انجام بدهم. ...
22 مرداد 1390

نفسم اومد

سلام مامانی قربونت برم میدونی چقدر دوست دارم که به حرفم گوش دادی از خدا خواستی زود نوبتت بشه فدات شم میدونی امروز وقتی فهمیدم اومدی زنگ زدم به بابایی و گریه میکردم البته دلم میخواست یه جور دیگه بهش بگم ولی نشد نتونستم این خبر خوش رو ازش دریغ کنم اخه اون تهرانه و زود قطع کردم  بعد که بهش زنگ زدم گفت خیلی خوشحالم کردی و بلاخره امروز منم گریه انداختی خوشحالم دوست دارم . پس ببین که بخاطر اومدنت چقدر خوشحال شدیم دوستت دارییییمممم/ ...
17 مرداد 1390

دنیای من

سلام مامانی خوبی چیکار میکنی فدات شم میدونی دیروز تا حالا من وبابایی تو یه دنیای دیگه هستیم و من  فهمیدم که چقدر باباها وقتی میفهمن دارن بابا میشن  نگران مامان ها میشن اخه دیروز تا حالا 100بار بهم زنگ زده مامانم میگه بابایی خیال کرده بچه ای وجود داره که ما میبینیمش ولی اون نمیبینه اخه چون نیستش مامانی از خدا بخواه که این 9ماه رو بسلامتی طی کنیم .اخه من خیلی میترسم ولی میگن طبیعیه نمیدونم ....خدایا..... ...
17 مرداد 1390

هدیه الهی

سلام بچه ها .اولا وبلاگ منو نگاه کنید وببینید اول ماه رمضان از خدا هدیه خواستم وبرای همه خواستم . دوما:دیروز اومدم واز ناامیدی درمورد قطع پریم گفتم سوما :با وجود اینکه 6روز روزه گرفتم امروز دل و زدم به دریا و رفتم ازمایش خون البته با مامانم چون شوهر گرامی تهران هستند چهارما:من حالم بد شد فشارم افتاد و زود بر گشتم خونه مامان گلی موند تا جوابو بگیره .وقتی که زنگ زدم بهش گفت مبارکه مامان خانوم منم که دیگه زبونم بند اومده بود گفتم راست میگی ؟؟؟؟عزیزم نمیدونستم که این خبر خوب زندگیم رو بهترین عضو خانواده یعنی مادرم بهم بگه .خدا را شکر بچه ها من تو ماه رمضان 1390 خدا را حس کردم و برای همه ی مامانای منتظر دعا میکنم. ...
16 مرداد 1390

بدون عنوان

سلام عزیز مامان نمیدونی چه احساسی دارم چند روزه که پریم دیر شده همش دارم میگم الانه که دیگه پری بشم ولی ... همش به خودم امیدواری میدم که اگر پری شدم تو ذوقم نخوره اشکال نداره هرچی خدا صلاح بدونه ولی اگه نشم چی ؟؟؟؟ بابایی میخواد بیاد خوشحالم ولی نمیدونم چیکار کنم مامانی سحر فال حافظ گرفتم گفتش تو کارت عجله داری توکل به خدا کن وتردید نکن به زودی مرغ سعادت بر بام خانه شما مینشیند.
15 مرداد 1390

افطار

سلام مامانی امروز یه تصمیم هایی گرفتم .میدونی اصلا مامانت ٢١ سالشه برا چی انقدر عجله داره یعنی خیلی دیره ...ولی بابایی ٢٧ سالشه وعجله برا نی نی داره میگه دوست ندارم سنم بالا باشه که بچه دار بشم .خوب شمام که ناز داری منم تصمیم گرفتم که هروقت دوست داشتی بیای من دیگه عجله ندارم .اخه این چند وقته همه زندگیم رو این فکرا چرخیده  خسته شدم .نگی مامنت بداخلاق شده اگه بیای دوباره مهربون میشم.مامانی دیشب برا اومدنت نذر کردم و افطاری دوستام رو دعوت کردم.بهشون گفتم دعا کنید به ارزویم برسم اونوقت دوباره مهمون من میشید .
15 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به معراج می باشد